کرده ام خود را به زندانی که نیست
تا رسم بر خواب طولانی که نیست
عشق مفهوم ناپیداست دنبالش نگرد
عاشق آزاد است زندانی که نیست.
آن هوس بازی ست , خیانت , ,هرزگیعشق با ساز می آید , پنهانی که نیست.
وجدانم آرام است همچو دریایی عمیق
با هوسرانی مست و طوفانی که نیست.
هم صدا و هم نفس , با تو ام تا انتها
زیر چتر و , راه و , بارانی که نیست.
زندگی زیباست وقتی اینچنین معنا شود؟
زندگی با خاطرات آنکه میدانی که نیست
چون حرف رفتن می زدی, کاش میدیدی مرا
روی پا بودم , اما به تن جانی که نیست.
خواستم.در شعر توصیفت کنم اما نشد
شرح بر خیانت , کارآسانی که نیست.
کاش میشد باز از نو دوره کرد
آن بودنیها از دلو جانی غمهای خفته...
ادامه مطلبما را در سایت غمهای خفته دنبال می کنید
برچسب : کردام,خود,زنددانی,نیست, نویسنده : tarivirdilooa بازدید : 142 تاريخ : جمعه 27 مرداد 1396 ساعت: 10:31